یقین دارم که در یک روز رویایی
چو آن خورشید پنهانی
زنی بانگ انا المهدی
به لطف حی یزدانی
خبر دارم که می آیی
بنام تو سحر گاهی
ندا دادم که مولایی
دعا خواندم که می ایی
به عشق تو سر راهی
نشستم چون پر کاهی
یقین کردم که می بینی
من ان مورم ، سلیمانی
به دل دارم که می ایی
بیا ای آل یاسینم
دلم میخواد که بر خیزم
ولی خاک و زمین گیرم.
موضوع مطلب :